ناامید نمیشدم
اگه یه پرنده بودم
اگه زخمی،اگه خسته
ناامید نمی شدم ،چون
خدا اون بالا نشسته
میدونه امشب توسرما
نمیشه دووم بیارم
میدونه بی آب و دونم
میدونه شکسته بالم
میدونه هیچ کسو هیچ جا
توی این دنیا ندارم
میدونه بی آشیونم
میدونه که بی قرارم
ته یه کوچه ی بن بس
قاطیه برگای زردم
هیشکی جز خدا ندیده
غرق خونم ،پردردم
یه صدای پای خسته
داره رد میشه ازینجا
دل خستم آرزوشه
ببینه منو تو برگا
داره نزدیک میشه کم کم
داره می رسه به بن بس
چی می خواد این ته کوچه؟
نمیبینه مگه بستس؟!!
میاد و جاروشو آروم
روی برگا می کشونه
منو می بینه و دستاش
میشه واسم آشیونه
می بره منو ازین جا
بال زخمیمو می بنده
خدا توی آسمونا
دوباره بهم می خنده
ترانه سرا:سیما قربانی